نقد فیلم مغزهای کوچیک زنگ زده از اون جهت مهمه که با اثری متفاوت با فیلمهای سالهای گذشته سینمای ایران روبرو هستیم که روایت و داستان خودشو بدون آلوده شدن به مشکی نمایی و شعارزدگی روایت میکنه و فیلمنامه تقریبا قرص و محکمش در کنار بازی قوی بازیگران، اونو تبدیل به اثری دیدنی کرده که شایسته تقدیره.
هومن سیدی هم در مورد بازیگری تونسته شاخص بکنه و هم در بخش کارگردانی خودشو ثابت کرده. اون آخرین فیلمش رو در جشنواره فجر سال گذشته واسه اولین بار رونمایی کرد و تونست نظر تماشاگران و منتقدین رو به خود جلب کنه.
فیلمهای سیدی تا حالا تونستهان استانداردهای سینمای بینالملل رو انگار قشنگتر وارد پوست فیلمهای ایرونی کنن و به اصطلاح ادای فیلمهای خارجی رو در نمیبیارن بلکه یه فیلم هالیوودی رو ایرانیزه میکنه و در بهترین حالت اونو به تصویر میکشد.
«مغزهای کوچیک زنگ زده» مثل دیگه فیلمهای سینمای امروزه سینمای ایران دچار پرتگاه تکرار نشده و در ژانرها و سبکهای تکراری این روزای سینما قرار نمیگیرد. کلی فیلمهای ساخته شده در کشورمون در سالهای گذشته یا پیرو سبک و راه و روش فیلمهای فرهادی بودهان و یا آثار شعارزدهای هستن که به شکل یه درام اجتماعی، ژانری شبه مستند به خود میگیرند (فیلمهای کمدی و بی محتوایی که همیشه نگین گیشههای سینمای ایران کشور هستن رو هم که عامل بگیرین)
آخرین اثر هومن سیدی واسه خودش یه فیلم جداگونه به حساب میرود که میتونه سبکی نو رو به سینمای ایران معرفی کنه که کارگردانان در اون درجا میزنند. شاید مغزهای کوچیک زنگ زده رو بشه آرزوی خیلی از کارگردانان جوون ایران دونست که نمیتونن اونو بوجود بیارن و دچار تکراریها و اسیر خطوط فیلمنامههای هالیوودی میشن که زیادتر از اندازه پررنگ شده و از کاغذ فیلمنامه بیرون میزند. میتوان گفت که در این سالها افراد معدودی چون مانی حقیقی تونستهان به این حد از روایت برسین و در بعضی آثار خود تا این حد به یه روایت سینمایی مشابه استانداردهای بینالمللی ولی در فضایی به طور کامل بومی نزدیک بشن.
در فیلم مغزهای کوچیک زنگ زده، به جربزه میتوان ادعا کرد که هومن سیدی مرزهای نزدیکی سینمای جهان و ایران رو هم گذر کرده و دقیقا فیلمی ساخته که هم مخاطب عام رو جذب میکنه و هم مخاطب خاص رو. رسیدن به رگ سلیقه هر دوی این قشرها در جامعه ایران ما کار خیلی سخته که کمتر کارگردانی به اون رسیده.
حالا خوبیش اینه ساختههای جدید کارگردانان نسل نو سینمای ایران بیشتر از کارگردانان شهیر و صاحب سبک سینمای چند سال پیش کشورمون این موضوع رو در نظر گرفته و بخاطر این هم حرکت کرده. فیلمهایی چون ابد و یه روز و حالا مغزهای کوچیک زنگ زده نمونه این موفقیتها هستن و یه آشتی ملی بین تماشاگر و منتقدین رو بوجود میبیارن که پیدا کردن اون در ابعاد بینالمللی هم کار سختیست و در ایران هم همونطور که گفته شد، به دلیل سلایق متقاوت و کارشناس بودن همه تماشاگران کاری سختتر.
فیلم در حلبی آبادی نزدیک تهران شروع میشه و نشون دهنده یه مشت جوون قلچماقه که واسه مردی به اسم شکور (با بازی فرهاد اصلانی) کار میکنن. کار این بزن بهادرهای بیمغز مراقبت از آشپزخانه مواد مخدر شکور و امپراتوری فاسد اون در منطقه س. شاهین (با بازی نوید محمدزاده) داداش کوچکتر شکوره که کمی به عقب موندگی میزند به خاطر همین شکور هیچ کار مهمی رو به اون نمیسپرد. شهروز داداش کوچکتر این دو که سنش به ۱۵ سال هم قد نمیدهد اما بیشتر مورد اعتماد شکوره و این موضوع شاهین رو آزار میدهد. آبجی این سه داداش یعنی شهره هم تو یه آرایشگاه کار میکنه و غیرتی بازیهای شاهین روی مدل آرایش کردن و تیپ اون تاثیری نداره و کار خودشو میکنه. شرایط وقتی بی نظم میشه که فیلمی از شهره در موبایلها پخش میشه و از آنسو پلیس هم رد محل آشپزخانه رو میزند…
بازیگران فیلم از ستارگان اون تا نقشهای فرعی همه یه بازی خارقالعاده از خود نشون دادهان. نوید محمدزاده با وجود اینکه یه بازی تکراری رو از خود بروز میدهد و بازم نقش یه آدم عصبی تیک دار رو بازی میکنه ولی چشمه واسه پرداخت به کاراکتر خود از خود نشون میدهد که این تکراری شدن رو میپوشاند.
شاید بهتر باشه نوید محمدزاده همونطور که در تیاتر تیپهای متفاوت شخصیتی بازی کرده، در انتخاب نقشهای سینمایی خود هم کمی متفاوتتر بکنه تا به پرتگاه تکرار زیادتر از اندازه نرسه؛ اتفاقی که به نظر نگارنده واسه حامد بهداد هم تا حدی اتفاق افتاد و تکراری شدن نوع بازیاش در مواردی باعث نبود پیشرفت بازیگر میشه.
باید گفت که جدا از نوید محمد زاده، بازیگران مهمانی مثل نازنین بیاتی در حضور کوتاه مدت خود به قدرت تیم بازیگری فیلم میافزایند و این نکته میتونه خودش به تنهایی برگ برنده یه فیلم باشه. فرهاد اصلانی و حتی بازیگر خردسال فیلم که نقش شهروز رو اجرا میکنه میدرخشند و حال به این درخشندگی فیلمنامه جاندار هومن سیدی رو اضافه کنین که پر از محتواست و هیچ شعارزدگی و مشکینمایی خالصی از خود نشون نمیدهد.
اشتباه نکنین! با اثری که به اصطلاح مشکی نمایی میکنه روبرو نیستیم و فیلمساز به زیرکی از دست این موضوع فرار کرده. فیلم مغزهای کوچیک زنگ زده شدیدا مشکی و خشنه و سکانسهایی داره که خشونت در اون به حد عالی میرسد، اما این ویژگیها ختم به تهمت مشکینمایی نمیشه چون که فیلمساز تونسته در عین حال روزنههای امید رو هم نشون بده. به واقع در مغزهای کوچیک زنگ زده فقط شامل یه سری بدبختی و فلاکت نیستیم که بیآخرسر و در پایانی باز به اتمام برسن، بلکه تماشاگر خط داستانی هستیم که خرده روایتهایی در بطن خود داره که هیچ کدوم اضافه نیستن و واقعا مهمترین موضوع برجسته فیلم اینه که فیلم به اندازه نگاه میکنه.
فیلمنامه شدیدا واقع گرایانه است و به جریان افتادن اون بدون بزرگ نماییهای اضافی و سکانسهایی مشابه با آثار تارانتینو (که در آثار قبلی سیدی به چشم میخورد) در داخل خاکهای حواشی شهر تهران، به همراه فضاسازی و میزانسن درست و دقیق باعث شده که مغزهای کوچیک زنگ زده تاثیری که باید داشته باشه رو روی بیننده بزاره و یه اثر هالیوودی به شکل فیلمی بومی و ایرانیزه شده تلقی شه.
فیلمبرداری فیلم از صحنههای خوب چیده شده نکته مضاعفیه که این اثر سینمایی رو بیمشکل میکنه. به تموم موارد گفته شده باید موسیقی متن بیمثل رو اشاره داشت که از صحنه ابتدایی همراه با سکانسها پیش میرود و تا سکانس پایانی زیر پوست یدونه یدونه نماها مینشیند. هومن سیدی بخشی ازتدوین کار رو هم خود رو دوش داشته و این جسارت ستودنی اون باعث شده که ریتم فیلم آهنگین باشه و هیچ لحظهای از پا نیفتد.
مغزهای کوچیک زنگ زده فیلم موندگار و شاهکاری در تاریخ سینمای کشورمون نیس ولی از بیشتر آثار دیگه در جشنواره امسال یه سر و گردن بالاتره و هم اینکه میتونه فیلمی جریانساز باشه و نسلی از فیلمهای با داستانی قوی و سفت رو به سینمای کشورمون وارد کنه و روایت رو از نوع در فیلمهای ایرونی تعریف کنه.