مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 153

برگزیده
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

دست آموز کردن-تربیت کردن
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

نیروی انجام کاری را داشتن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

چَکی-وزن نکرده-یک جا

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

 

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

رضا شدن-راضی شدن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

 

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

چیلک دان-چینه دان

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

خدا نگهدار-خدا حافظ

چو-شایعه

دهن بسته-حیوان

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

تر دماغ-سرحال-شنگول

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

حمله-بیماری غش-صرع

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

پیش ِ پا-جلوی رو

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

چپ رو-تند رو

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

خدابیامرزی-درخواست بخشش

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

دبنگ-احمق-کودن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

به خط کردن-به صف کشیدن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

رفتگر-سپور-آشغالی

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

خر و پف-نگا. خرناس

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

اُق زدن-بالا آوردن

دور برد-دارای برد زیاد

 

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

خارج از حد-بیش از اندازه

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

دومندش-دوم از آن

جانور-کرم شکم و معده

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

 

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

دست نماز-وضو

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

 
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

 
اروای ننه‌ات-ارواح بابات

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

 
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

حیوون-نگا. حیوان
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

پیمانی-استخدام غیر رسمی

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
 

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

چپو شدن-غارت شدن

زردنبو-زردمبو

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

تک و توک-به ندرت-کمی

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

چرکوندی-لکه دار کثیف

چوروک خوردن-چین برداشتن

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

خواری و زاری-پریشان حالی

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

زار زار-گریه ی شدید

بساز-آدم سازگار-صبور

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
در به دری-بی خانمانی-آوارگی

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

بی قواره-بد شکل

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

خاکه-خرده ی هر چیزی

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

 
آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

جان کلام-اصل مطلب

حالی کردن-فهماندن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

داماد-مرد تازه زن گرفته

 

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

آهوی خاور-آفتاب

دماغ چاقی-احوال پرسی

 

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

چلک بازی-بازی الک دولک
حلق آویز-به دار کشیده

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

اهل آن کار (کار بد)

دستمالی-دست مالیدن

دلِی دلِی-حاشا-انکار

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

حمامی-گرمابه دار

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

پینه-وصله-پوست سخت شده

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

 

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

دلسرد-ناامید-مایوس

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

تک و توک-به ندرت-کمی

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

 

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

اجباری(خدمت سربازی)

چینی بند-چینی بند زن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن

 

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

 

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

ابوقراضه(ابوطیاره)

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

چار سر-حرف مفت-متلک

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

چشم کردن-چشم زدن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

بی ریخت کردن-کتک زدن
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

 
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

آکَل(آقای کربلایی)

افتادن بچه-سقط شدن جنین

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

 

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

رو قوز آمدن-سر لج افتادن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

 

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

دود چراغ-کشیدن شیره

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
 

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

از دست دادن(گم کردن)

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

پاک-به کلی-یکسره

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

چنگ انداختن-چنگ زدن

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)

 
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

 

زیر پوش-جامه ی زیرین

خط افتادن-خراش افتادن

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
 

پر روده-پرچانه-روده دراز

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

خدا به رد-در پناه خدا

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

روغن زرد-روغن حیوانی

آفتاب به آفتاب-هر روز

پشت-نسل-فرزندان

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

رجاله-اراذل و اوباش

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

بازرس-مامور بررسی و کنترل

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن

ذلیل مرده-ذلیل شده

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

خودخوری-حالت خودخور

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

خود را خوردن-رنج بردن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

زیر جلکی-پنهانی

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
بد گل-زشت-بد ترکیب
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

خیره-بی شرم-پر رو

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

فال بد زدن

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

جگر گوشه-فرزند

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

چقال-مهمل بقال

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

پروار-فربه-چاق

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

 

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

خدا کند-ای کاش

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

تنگ هم-چسبیده به هم

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

دود گرفتن-پُک زدن
از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

پشه زدن-نیش زدن پشه

آن سفر-آن بار-آن دفعه

دله بازی-رفتار آدم دله

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

خم شدن-دولا شدن

چل زن-زن کوتاه قد

حیوانی-نگا. حیوانکی

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

زرت و پرت-چرت و پرت

زبانی-شفاهی

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

زهکونی-اردنگی-تیپا
بمیرم-قربان بروم

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

 

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

چرک و خون-چرک آلوده به خون
دَنگال-جادار-بسیار فراخ

خپله-چاق و کوتاه قد

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

دور دست-جایی دور

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

دزد و حیز-نادرست و مکار

جاگرم کردن-در جایی ماندن

خودمانی-صمیمی-یکدل

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

زیر دُم سُست-زن منحرف

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

تاب بازی-بازی کردن با تاب

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

عینک ذره بینی بسیار قوی

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

 

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

ختم شدن-پایان گرفتن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

 

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

پُخت کردن-پختن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

دوش فروش-ربا خوار

آزگار(زمان دراز)

حرف گوش کن-حرف شنو

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

 

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

 

زمین گذاشتن سر-مردن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

 
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
بیرون روش-اسهال-شکم روش

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

 

چپ-لوچ-مخالف حکومت

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

 

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

تته پته-لکنت زبان

 

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

آب تاختن-پیشاب کردن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

خدا به همراه-خدا خافظ

 

پر روده-پرچانه-روده دراز

دست و پا کردن-فراهم آوردن
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

رفتگار-رفتنی-مردنی

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

خیز-ورم-آماس

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

حرف پوچ-سخن بی معنی

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

حق الزحمه-دستمزد

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

جاده کوبی-راه صاف کردن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

چراغ الله-نگا. چراغ

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

خاله خرسه-دوست نادان

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
دور تسبیح-بسیار و بی شمار

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند