پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
تاریخچه-تاریخ مختصر
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
دل کسی آمدن-دل آمدن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
حضرت عباسی-راست و درست
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
خرمن-انبوه و پرپشت
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
خواری و زاری-پریشان حالی
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
چروک-چین و شکن
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
پس رفتن-عقب رفتن
پُکیدن-ترکیدن
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
حرص خوردن-عصبانی شدن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
جَفت-چوب بست انگور
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
انگشت به دهان(حیرتزده، سرگشته)
پُر کار-فعال-با پشتکار
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
جامغولک-حقه-حیله
خش افتادن-خراش افتادن
راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
پاتوغ-محل گرد آمدن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
زهر چشم-نگاه خشم آلود
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
دور و بر-اطراف-پیرامون
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
خودآموز-بدون آموزگار
خاکه زغال-ریزه ی زغال
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
دخترینه-دختر-مونث
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
امن و امان-بدون بیم و هراس
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
بامب-توسری
خلق الله-مردم
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
چانه لغی-راز داری نکردن
چشم و همچشمی-رقابت
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
آتشِ بسته-طلا
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
جیره بندی-سهم بندی
خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
تر دست-ماهر-شعبده باز
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
چاچول-حقه باز-شارلاتان
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
فرض کنیم که
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
خال مَخال-خال خال
ریش توپی-ریش تپه
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
زیر آبی-زیرآبکی
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن
جهیزیه-نگا. جهیز
جزغاله-سوخته-زغال شده
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
دست علی به همراه-علی یارت باد
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
پس نشستن-عقب نشینی کردن
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
آکِله-جذام-زن سلیطه
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
تشریف داشتن-حضور داشتن
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
حبه ی انگور-دانه ی انگور
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
خیس شدن-تر شدن
تخم نابسمل لا-حرام زاده
زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
پشک انداختن-قرعه کشیدن
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
خنگ خدا-نادان و کودن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
امن و امان-بدون بیم و هراس
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
بلا نسبت-دور از جانب شما
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
چراغان کردن-جشن گرفتن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
آب سیر(جانور خوشرفتار)
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
پینه-وصله-پوست سخت شده
پر بدک-خیلی بد
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
پَس-ناجور-خراب
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
پر پر کردن-نزدیک شدن بلا
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
دنیا آمدن-زاده شدن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
باد خوردن-هوا خوردن
پروار-فربه-چاق
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
اجاق(دودمان)
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
دمدمی مزاج-دمدمی
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
چرکوندی-لکه دار کثیف
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن
دیالله-زود باش دیگه !
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
تک پران-زن نانجیب
بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت
خیط شدن-نگا. خیت شدن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
زیاده روی-افراط-اسراف
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
دلبخواهی-دلبخواه
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
اهل دود(سیگاری)
چاک کردن-نگا. چاک دادن
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
حبه کردن-دانه دانه کردن
خرجی-پول لازم برای گذران روز
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
اسب چوبین(تابوت)
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
خواب و خوراک-خورد و خواب
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
دَنگال-جادار-بسیار فراخ
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
پنزر- پندر
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن
دَم باز-چاپلوس-متملق
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
ازدسترفته(عاشق)
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
خدا به رد-در پناه خدا
آبِ سیاه(نیمه کوری)
دور از شما ب-لانسبت
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
باجه-جای بلیت فروشی
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
خداپسندانه-مورد پسند خدا
آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
پُرتابل-قابل حمل
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
به حساب-مثلا-یعنی
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
اردکپرانی-از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن
ژوکر-آدم همه فن حریف
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
از گل نازکتر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
تت و پت-لکنت زبان
جود-یهودی-حهود
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
ترش ابرو-عبوس
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
پُر کار-فعال-با پشتکار
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
در ثانی-ثانیا-دوم
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
از ته دل-از سر صدق و صفا
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
آهو چشم-معشوق-شاهد
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
دست تنها-بی یار-تنها
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
روی چشم-اطاعت می شود !
خشخاشی-نان خشخاش زده
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
آشنا روشنا(دوست آشنا)
حمله گرفتن-غش کردن
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
خیس کردن-ادرار کردن به خود
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
چِل-خل و دیوانه
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
خرج و برج-خرج و متعلقات آن
تیار-درست و آماده
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
جن زده-دیوانه
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
دهن دره-خمیازه
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
تا-توانایی
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
جای پا-اثر-نشانه-رد
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
آب آتش مزاج(می سرخ)
جاده کشیدن-راه درست کردن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
زبان پس قفا-نوعی گل است
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
دسته دیزی-قوم و خویش دور
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
خنکای صبح-سحرگاه
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
پر روده-پرچانه-روده دراز
تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
ذِله شدن-ذله آمدن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
اسب چوبین(تابوت)
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
تپل مپل-چاق و چله
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
زیر جامه-زیر شلواری
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
جفنگیات-سخنان یاوه
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
چایمان-سرما خوردگی
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
تپل مپل-چاق و چله
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
دور از شما ب-لانسبت
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
چرک کردن-عفونت کردن زخم
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
زرد گوش-بی رگ-ترسو
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
پا سوز-عاشق شیفته
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
دُنگ-سهم-حصه
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
از حال رفتن(بیحال شدن، غش کردن)
دود گرفتن-پُک زدن
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
بی سر و پا-پست-فرومایه
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان
حیوانی-نگا. حیوانکی
دختر بچه-دختر کم سن و سال
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
دلسردی-ناامیدی-یاس
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
دست آموز کردن-تربیت کردن
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی
پشم علیشاه-درویش بی قدر
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه
آبِ خشک(آب بسته)
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
چک و چانه-کنایه از دهان
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
چول کردن-شرمنده کردن
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
ته خوار-بچه باز
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن
حاضر به یراق-حاضر و آماده
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
اختر شمردن(شببیداری)
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
داماد-مرد تازه زن گرفته
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
رم دادن-رماندن-فراری دادن
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
چنار امام زاده صالح-متلک بد
بَر و رو-قد و قامت-چهره
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
در ثانی-ثانیا-دوم
ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
پینه زدن-وصله کردن
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
انداختنی-جنس نامرغوب
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
خربان-صاحب خر-خرکچی
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
زبان گز-چیز تند و تیز
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
دو به هم زن-دو به هم انداز
حق دادن-تایید کردن
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
خر زور-نیرومند-پرزور
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
چاسان فاسان-آرایش-بزک
پیش-برنده-آن که جلو است
آبِ دندان(حریف ساده)