نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 350

برگزیده
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

تاریخچه-تاریخ مختصر

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

دل کسی آمدن-دل آمدن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

حضرت عباسی-راست و درست

 

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

 

بوی نا-بوی ماندگی

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

خرمن-انبوه و پرپشت

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
خواری و زاری-پریشان حالی

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

چروک-چین و شکن

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

دور-بار-دفعه-نوبت

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

پس رفتن-عقب رفتن

پُکیدن-ترکیدن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

حرص خوردن-عصبانی شدن

 
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
 

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

جَفت-چوب بست انگور

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

پُر کار-فعال-با پشتکار

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

جامغولک-حقه-حیله

خش افتادن-خراش افتادن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

پاتوغ-محل گرد آمدن

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

 

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

 

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

زهر چشم-نگاه خشم آلود

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

دور و بر-اطراف-پیرامون

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

خودآموز-بدون آموزگار

خاکه زغال-ریزه ی زغال

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
 

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

دخترینه-دختر-مونث

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

امن و امان-بدون بیم و هراس

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

الکی(بی‌هوده، بی‌خود، دروغکی)

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

آفتاب به آفتاب(هر روز)

بامب-توسری

خلق الله-مردم

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

چانه لغی-راز داری نکردن
چشم و همچشمی-رقابت

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

آتشِ بسته-طلا

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

جیره بندی-سهم بندی

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

 

تر دست-ماهر-شعبده باز

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه
چاچول-حقه باز-شارلاتان

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

فرض کنیم که

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

خال مَخال-خال خال

ریش توپی-ریش تپه

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

اُق زدن(بالا آوردن)

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

 
زیر آبی-زیرآبکی

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

دست به سینه ایستادن-در نهایت ادب و آماده ی فرمان ایستادن

جهیزیه-نگا. جهیز

جزغاله-سوخته-زغال شده

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

دست علی به همراه-علی یارت باد

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

بی سر و پا-پست-فرومایه

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

پس نشستن-عقب نشینی کردن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

آکِله-جذام-زن سلیطه

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

تشریف داشتن-حضور داشتن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

حبه ی انگور-دانه ی انگور

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

خیس شدن-تر شدن

تخم نابسمل لا-حرام زاده

چک و چیل-لب و لوچه

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

 
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

پشک انداختن-قرعه کشیدن

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

 

خنگ خدا-نادان و کودن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

روی خود کشیدن-رو کشیدن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

امن و امان-بدون بیم و هراس

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن
 

بلا نسبت-دور از جانب شما

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

چراغان کردن-جشن گرفتن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

پینه-وصله-پوست سخت شده

پر بدک-خیلی بد

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

پَس-ناجور-خراب

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

ذلیل مرده-ذلیل شده

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

 

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

دنیا آمدن-زاده شدن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

باد خوردن-هوا خوردن

پروار-فربه-چاق

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

اجاق(دودمان)

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

 

دمدمی مزاج-دمدمی

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

چرکوندی-لکه دار کثیف

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب
آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

 

دیالله-زود باش دیگه !

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

تک پران-زن نانجیب

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

خیط شدن-نگا. خیت شدن

 

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

زیاده روی-افراط-اسراف

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

دلبخواهی-دلبخواه

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

 

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

اهل دود(سیگاری)

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 
حبه کردن-دانه دانه کردن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

اسب چوبین(تابوت)

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

خواب و خوراک-خورد و خواب

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

پنزر- پندر

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

درد دل-غم و اندوه درونی

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

رشوه گرفتن-رشوه خواری

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

دَم باز-چاپلوس-متملق

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

ازدست‌رفته(عاشق)

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
خدا به رد-در پناه خدا
آبِ سیاه(نیمه کوری)

دور از شما ب-لانسبت

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

باجه-جای بلیت فروشی

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

خداپسندانه-مورد پسند خدا

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)
پُرتابل-قابل حمل

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

به حساب-مثلا-یعنی

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

ژوکر-آدم همه فن حریف

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

تت و پت-لکنت زبان

جود-یهودی-حهود

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

ترش ابرو-عبوس

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

پُر کار-فعال-با پشتکار

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

در ثانی-ثانیا-دوم

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

 

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
از ته دل-از سر صدق و صفا

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

آهو چشم-معشوق-شاهد

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

دست تنها-بی یار-تنها

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

روی چشم-اطاعت می شود !

خشخاشی-نان خشخاش زده

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

حمله گرفتن-غش کردن

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

دله بازی-رفتار آدم دله

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

خیس کردن-ادرار کردن به خود

جان کلام-اصل مطلب

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

چِل-خل و دیوانه

جهود ی-هودی-مقتصد

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

پا برهنه-بدون کفش

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

تیار-درست و آماده

 

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار
 

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

جن زده-دیوانه
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
دهن دره-خمیازه

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

 

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

تا-توانایی

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

 

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

 

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

جای پا-اثر-نشانه-رد

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

 

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

 

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

آب آتش مزاج(می سرخ)

جاده کشیدن-راه درست کردن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

زبان پس قفا-نوعی گل است

انگشت کردن(انگشت رساندن)

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

زبون-حقیر-توسری خور

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

دسته دیزی-قوم و خویش دور

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

خنکای صبح-سحرگاه

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

پر روده-پرچانه-روده دراز

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

ذِله شدن-ذله آمدن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

آهوی شیرافکن-چشم محبوب

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

خشخاشی-نان خشخاش زده

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد
 

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

اسب چوبین(تابوت)

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

 
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

تپل مپل-چاق و چله

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

زیر جامه-زیر شلواری
بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

جفنگیات-سخنان یاوه
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

از خشت افتادن-بدنیا آمدن

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

چایمان-سرما خوردگی

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

تپل مپل-چاق و چله

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

حساب کردن-پرداختن خرج

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

 
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
 

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
چرکمُرد-پر چرک و کثیف

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

 

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

 

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

دور از شما ب-لانسبت

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

دراز کش-افتاده-خوابیده

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

چرک کردن-عفونت کردن زخم

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

چشم باباقوری-نابینا-کور

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن

زرد گوش-بی رگ-ترسو

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

پا سوز-عاشق شیفته

 
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

دُنگ-سهم-حصه

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

دود گرفتن-پُک زدن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

پای پس-عوض-تلافی

پاشنه بخواب-کفش راحتی

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

دم-هنگام

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

 

بی سر و پا-پست-فرومایه

خشکه بار-نگا. خشکبار

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

حیوانی-نگا. حیوانکی

دختر بچه-دختر کم سن و سال

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

دلسردی-ناامیدی-یاس

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

دست آموز کردن-تربیت کردن

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

چوروک افتادن-چین پیداکردن چیزی

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

پشم علیشاه-درویش بی قدر

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

به هر تقدیر-در هر صورت-خلاصه

آبِ خشک(آب بسته)

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

چک و چانه-کنایه از دهان

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

چول کردن-شرمنده کردن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

ته خوار-بچه باز

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

ازرق-چشم زاغ

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

حاضر به یراق-حاضر و آماده

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

 

اختر شمردن(شب‌بیداری)

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
داماد-مرد تازه زن گرفته

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

رم دادن-رماندن-فراری دادن

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

چنار امام زاده صالح-متلک بد

بَر و رو-قد و قامت-چهره

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

خبر داغ-خبر بسیار مهم

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

در ثانی-ثانیا-دوم

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

پینه زدن-وصله کردن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

 

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

انداختنی-جنس نامرغوب
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

خربان-صاحب خر-خرکچی

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

زبان گز-چیز تند و تیز

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
 

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

دو به هم زن-دو به هم انداز

حق دادن-تایید کردن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

خر زور-نیرومند-پرزور

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

حالا حالاها-مدت دراز

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

پیش-برنده-آن که جلو است

آبِ دندان(حریف ساده)