لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 87

برگزیده

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
دَنگال-جادار-بسیار فراخ

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

رج کردن-رج بستن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

زبان پس قفا-نوعی گل است

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

بامبول زدن-حقه سوار کردن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

 

جون جونی-نگا. جان جانی

حلال زاده-پاک و نجیب

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

چیز دار-ثروتمند

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

خانه آباد-عبارتی برای تحسین است

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)
حق-باج سبیل-رشوه

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

به لج انداختن-به لجاجت انداختن
دیر کرد-تاخیر-تعویق

خنگ-نادان-ابله-کودن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

حاضر و آماده-آماده

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

پیشی-گربه در زبان کودکان

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

دزد زده-سرقت شده

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

بغداد خراب-شکم گرسنه

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

از دست دادن(گم کردن)

حیوونکی-نگا حیوانکی

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

جا-رختخواب-بستر

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

چارچار زدن-بی حیایی کردن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

پاتی کردن-باد دادن خرمن

 

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

راپرت-گزارش-خبر

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

خرناس-نگا. خُرخُر

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

پوز زدن-دهان زدن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

دو به دو-دو تا دو تا

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

ترش ابرو-عبوس

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

 

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

 

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
چین خوردن-چروک شدن

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

 

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

دلچسب-دلپذیر-مقبول

رم دادن-رماندن-فراری دادن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

چارقد-روسری زنانه

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

از زورِ-از شدت-از بسیاری

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

خیط شدن-نگا. خیت شدن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

 

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون
آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

انسان بودن(شریف و درست بودن)

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

ارواح شکمت(ارواح بابات)

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

دست و پا-توانایی-عُرضه

ابوقراضه-ابوطیاره

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

 

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

حق شناس-سپاس گزار

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

 

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

 

جز و ولز-نگا. جز و وز

دست آموز کردن-تربیت کردن

این سفر(این بار)

دیم کاری-کشاورزی دیم

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب

حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

خانم-زن بدکاره-هرزه

تخته پِهِن-پهن خشک شده که برای خوابیدن زیر حیوانات می گذارند

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

چوروک خوردن-چین برداشتن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

آزگار-زمان دراز

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

زبان خود را گاز گرفتن-از گفتن سخن نا به جا پشیمان شدن-از سخن گفتن خودداری کردن

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

دَم باز-چاپلوس-متملق

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

 

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

 

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

دبه کردن-دبه در آوردن

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

 

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

دسته-ساعت دوازده

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

چارقد-روسری زنانه

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

 

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

از بن ناخن-ذخیره-بندگی-اطاعت

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

چوروک خوردن-چین برداشتن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

اُرُسی(کفش)

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

 

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

دام پزشک-پزشک حیوانات

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

حلال وار-به صورت حلال

بی پرده-رک و صریح-آشکار

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

پول چایی-انعام-بخشش

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

خش و خش-نگا. خش خش

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

راست شدن-رو به راه شدن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

 

پا به پا شدن-تردید داشتن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

از جنس چیزی بودن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

 

تعریفی-قابل توجه-عالی

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

 
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

پیش-برنده-آن که جلو است

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)
حرف شنو-سر به را-مطیع

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
 

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

زالو-آدم سمج

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

چراغانی کردن-جشن گرفتن

تک و تا-جنب و جوش
 

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

 

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

زیاده روی-افراط-اسراف

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

دندان تیز کردن-طمع کردن

 
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

خیک محمد-آدم چاق و فربه

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

پا به فرار گذاشتن-گریختن

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

بوق سگ-بسیار دیر وقت
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

دو قلو-دو بچه ی همزاد

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

 

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

بد اخم-عبوس و ترشرو

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

اسب چوبین(تابوت)

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

تو پوزی-تو دهنی

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

 

تلکه بند شدن- تلکه کردن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

چول کردن-شرمنده کردن

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

خاک پاک-زادگاه

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

چقال-مهمل بقال

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

 

خواب و خوراک-خورد و خواب

خیز-ورم-آماس

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

حق شناس-سپاس گزار

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

زاق-چشم زاغ چشم

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

تیر کردن-نشان کردن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

دیالله-زود باش دیگه !

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

پا منبری-شاگرد روضه خوان

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

پس افتاده-بچه ی کسی

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
د ِ-پس-آخر

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

خُردینه-بچه ی خردسال

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)
آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

چرند-حرف پوچ و بی معنی

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

پا سوخت-پا بد-بد شانس

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

به جا آوردن-شناختن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

پشه کوره-پشه ی ریز

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

دو به هم زن-دو به هم انداز

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

ادرار بزرگ-مدفوع

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

 
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
 

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

حق دادن-تایید کردن

دیالله-زود باش دیگه !
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
چروکیدن-چین دار شدن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

چروکیدن-چین دار شدن

 
 

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

داماد-مرد تازه زن گرفته

در ثانی-ثانیا-دوم

اختر شمردن-شب‌بیداری

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

 

چِککی-فوری-به سرعت

حشل-خطر

تخم شر-مردم آزار- شرور

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

آب آتش زده-اشک

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

تو دوزی-دوختن از درون

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

پی گرفتن-دنبال کردن کار

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

حَب-قرص

پاچین-دامن زنانه

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

زاق-چشم زاغ چشم

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

 

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

 

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

زار زار-گریه ی شدید

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

 

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

رم کردن-رمیدن-گریختن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

شعله‌ی آتش

بسیار دلواپس و نگران بودن

احدالناس-کسی-فردی

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

راست رو-رو به رو-مقابل

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

آلکلی-معتاد به الکل
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

چیز فهم-عاقل و فهمیده
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

 
 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

خسارت دیدن-زیان دیدن
 

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

رفتگار-رفتنی-مردنی

چغندر پخته-لبو

زور-اجبار-الزام

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

آبِ دندان(حریف ساده)

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

 
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

خایه دار-با جرات-شجاع

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

 
آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

 

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

با کسی بحث و مجادله کردن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

دست علی به همراه-علی یارت باد
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

 

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی
اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

 

آی زرشک(آی زکی)

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

زُل-خیره

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

 

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

آبِ کبود-آسمان

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

افتاده(فروتن، متواضع)

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

ژوکر-آدم همه فن حریف

تنگاب آمدن-به جان آمدن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

خاله خرسه-دوست نادان
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

 

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

 

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

دُنگی-دانگی

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف