گیدنز سایر ویژگیهای رابطه ناب در دوره مدرن را تداوم رابطه، اعتماد متقابل، به رسمیت شناختن طرف مقابل و ایجاد سرگذشتهای مشترک میشمارد. به نظر او، رابطه ناب فقط به خاطر آنچه نفس رابطه برای هر دو طرف به ارمغان میآورد، مورد علاقه و جستجو است. در عین حال ارتباط ناب، منوط به اعتماد متقابل است و اعتماد متقابل هم رابطه نزدیکی با «صمیمیت و خودمانی شدن» دارد.
برای ایجاد اعتماد شخص باید هم به دیگران اعتماد کند و هم خودش دست کم در محدوده رابطه مورد نظر، قابل اعتماد باشد. در این ارتباط برای جلب اعتماد شخص مقابل، هر کس باید شخصیت دیگری را به رسمیت بشناسد و قادر باشد به طور منظم بعضی پاسخهای مطلوب را از گفتار و رفتار او استنباط کند. (گیدنز، 141:1378)
3- اعتماد انتزاعی
در شرایط مدرنیت، تعداد زیادی از آدمها در وضعیتی زندگی میکنند که نهادهای از جا کنده شدهای که عملکردهای محلی را به روابط اجتماعی جهانی مرتبط میسازند، جنبههای عمده زندگی روزانه را سازمان میدهند. به نظر وی، نشانههای نمادین نظیر پول و نظامهای تخصصی عمدهترین نظامهای انتزای میباشند. بر اثر توسعه نظامهای انتزاعی اعتماد به اصول غیر شخصی و نیز اعتماد به دیگران ناشناس، برای زندگی اجتماعی گریز ناپذیر میشود. این نوع اعتماد غیر شخصی، با اعتماد بنیادی تفاوت دارد. در اینجا نیز نیاز روانی نیرومندی به یافتن دیگران قابل اعتماد در درون وجود دارد؛ ولی به نسبت موقعیت اجتماعی پیش از مدرن، پیوندهای شخصی نهادمند چندان وجود ندارد. در اینجا، قضیه در اصل این نیست که بسیاری از ویژگیهای اجتماعی که پیش از این دوره، بخشی از زندگی روزانه یا «جهان حیاتی» را میساختند، از رده خارج شده و در نظامهای انتزای عجین گشتهاند؛ بلکه برعکس، بافت و صورت زندگی روزانه به همراه دگرگونیهای اجتماع گستردهتر، شکل تازهای پیدا کردهاند (گیدنز، 143:1377). در عین حال وجه عمده اینگونه اعتمادها، پای بندیهای بیچهرهای است که عمدتاً در نظامهای تخصصی معنا مییابد و این مسئله اساساً چندان از اهمیّت برخوردار است که ماهیت نهادهای مدرن، عمیقاً وابسته به مکانیسمهای اعتماد به نظامهای انتزاعی، به ویژه نظامهای تخصصی است (گیدنز، 99:1377).
منظور گیدنز از نظامهای تخصصی، نظامهایی است که حوزههای وسیعی از محیطهای مادی و اجتماعی زندگی را تشکیل میدهند (همان:33). این نظامهای تخصصی، منحصر به حوزههای کارشناسی فنی نیستند؛ بلکه به حوزه روابط اجتماعی و حتی به خصوصی ترین گوشههای فکر و ذهن ما نیز راه
مییابند. پزشک و مشاور در نظامهای تخصصی عصر جدید، به اندازه دانشمند، تکنسین یا مهندس اهمیّت دارند. به نظر گیدنز، جدایی فرد از نظامهای تخصصی، جز در دورههایی صرفاً کوتاه مدت و نامنظم
امکانپذیر نیست، و در صورت جدایی موقت، بسیاری از جنبههای فضای دانش و اطلاعات رسمی و همچنین بسیاری از عناصر تشکیل دهنده زندگی روزمره، تحت تأثیر همین نظامها شکل میگیرد (گیدنز، 44:1378-38).
به نظر گیدنز اعتماد در این نظامها، در برخی موارد به هیچ گونه روبرویی با افراد یا گروههای مسئول این نظامها، نیاز ندارد؛ اما در بیشتر موارد این چنینی، افراد یا گروهها دخالت دارند. گیدنز این افراد و گروهها را نقاط تماس مینامد که زمینه پایبندیهای چهرهدار و بی چهره را فراهم میسازند. در نقاط دسترسی، پای بندیهای چهرهداری که کنشگران غیر متخصص را در روابطی اعتمادی قرار میدهند – که معمولاً مستلزم نمایش قابلیت اعتماد و صداقت آشکارند- با رویکردی از «وضعیت عادی» یا آسوده خاطری همراه میشود. لذا پایبندیهای چهره دار به آنچه که میتوان طرز سلوک نمایندگان یا مجریان نظام نامید، سخت وابسته است (گیدنز، 101:1377). به نظر وی نقاط دسترسی، همان نقاط پیوند افراد و جمعهای غیر متخصص با نمایندگان نظامی انتزاعیاند. نقاط دسترسی، هر چند که نقاط آسیبپذیری نظامهای انتزاعی را نشان می دهد اما در ضمن، همان پیوندگاههایی اند که در آنجا اعتماد را می توان حفظ یا بنا کرد
(گیدنز، 105:1377).
با این حال به نظر گیدنز اعتماد به نظام های انتزاعی مستلزم اطمینان دوگانه است: ((اطمینان به اعتمادپذیری افراد خاصی که نظام را می گردانند و اطمینان (لزوماً ضمنی) به دانش یا مهارتهایی که افراد غیر متخصص هیچگونه دسترسی مؤثری به آن ندارند.)) میان مهارت تخصصی و فرد متخصص، تفاوتی وجود دارد که کسانی که در نقاط دسترسی کار میکنند سعی در کمتر کردن این تفاوت دارند (همان:103).
گیدنز به نقش رسانههای ارتباطی و منابع دیگر که دانشهای تخصصی را در اختیار آدمهای عادی و نیز متخصصان فنی قرار میدهند، اشاره میکند و میگوید رسانههای جمعی در عصر مدرن کارکردی دوگانه دارند، یعنی هم به عرضه علم و ارزش آفرینی و هم به «قلب واقعیت» -که به تصویری نادرست از نقاط دسترسی و مهارت و دانش تخصصی منجر می شود- می پردازند. به این ترتیب اگر کنشگر تجارب خوبی در یک نقطه دسترسی به نظامهای تخصصی نداشته باشد و مهارت فنی مورد نظر را در سطح پایینی ارزیابی کند و یا عملکرد آن با منظومه وی تناسبی نداشته باشد، رابطه اعتماد آمیز فرد با نظام تخصصی مورد نظر قطع خواهد شد (گیدنز، 108:1377).
عامل دیگری که گیدنز به آن اشاره دارد و موجب شک و تردید نسبت به نظامهای تخصصی و
بیاعتمادی میگردد، فرایند مهارت زدایی، است. اینگونه مهارتزداییها فقط فرایندی نیست که به موجب آن اطلاعات مربوط به امور جاری زندگی، به وسیله کارشناسان و متخصصان فنی غصب میشود و در ضمن نوعی فرایند یک طرفه هم نیست؛ زیرا اطاعات فرد متخصص، دائماً به نحوی از انحاء توسط بازیگران عادی جذب میشود و از نو به تملک آنها درمیآید. با این حال، در بهترین حالت افراد عادی فقط میتوانند معلوماتی سطحی نسبت به عملکرد فنی آنها کسب نمایند (گیدنز، a43:1382). ولی به هر حال همین فرایند مهارتزدایی و مهارت یابی مجدد، فرد را در شرایط بدبینی یا شک و تردید دائمی نسبت به نظامهای تخصصی نگه میدارد و نوعی رویکرد مبتنی بر بدگمانی یا خودداری نسبت به آنها را شکل میدهد و گویا فرد را وارد نوعی «چانه زنی با مدرنیت» میکند. ماهیت چانه زنی، تحت تأثیر آمیزههای خاصی از احترام و بدگمانی، آسودگی و هراس شکل میگیرد. این مهارت زدایی، زمینه ساز شک ورزی یا دست کم احتیاط از سوی افراد می شود که به بی اعتمادی منجر میگردد (گیدنز، 7:1377-106). بی اعتمادی به نظامهای انتزاعی به معنای شک داشتن نسبت به ناحیههای حکومتی که یک نظام تخصصی با خود به یدک میکشد و یا داشتن یک رویکرد جدی مدنی نسبت به آن است (گیدنز، 119:1377).
یکی از نکات بسیار مهم در افکار گیدنز اشاره به این امر است که برای نخستین بار حکومتها در همان محیطهای اطلاع رسانی قرار دارند که شهروندانشان هستند و این خود عمدتاً ناشی از تغییرات تکنولوژیک است. در این شرایط، چیزهای زیادی وجود خواهد داشت که شهروندان دیگر عمل نمیکنند. آنان فساد، معاملات پشت پرده و شبکههای «پدرخواندهای» را آنقدرها تحمل نمیکنند. وقتی هر کسی از همان اطلاعاتی برخوردار است که حکومتش، همه این چیزها که زمانی قابل قبول بود، دیگر کمتر قابل قبول خواهد بود. وی نتیجه میگیرد که حکومتها باید شیوه رفتار با شهروندان را تغییر دهند
(گیدنز، 52:1380). وی این تغییر رفتار را به «گرایش به رفاه مثبت» تعبیر میکند. به نظر وی رفاه فقط به معنای داشتن مقداری پول نیست. رفاه به معنای توانایی اداره یک زندگی به طور معقول رضایت بخش است. بنابراین رفاه تلویحاً ایده رضایتمندی را در خود دارد. رضایتمندی، بخشی از مسئله فردگرایی مدرن فقط به معنای رفتن به فروشگاه و مصرف کننده بودن نیست، بلکه به معنای داشتن یک زندگی به طور معقول رضایت بخش، در جهانی است که بیش از پیش باز است.
همچنین به نظر وی، آنچه مردم اکنون میخواهند آزادی است. در هر حال اکثر مردم خصوصاً در کشورهای غربی، به زندگی مستقل عادت کردهاند. آنها نمیخواهند که دولت به آنها بگوید که در عرصههای متفاوت زندگیشان چه کنند. آنها میخواهند که دولت و حکومت برای آنان امنیت فراهم کند، نه اینکه به آنان بگوید چه کنند (گدنیز، 55:1380). این مسئله در کنار تحولات سریع تکنولوژیک از نظر گیدنز، دولت رفاه را با مسئله بازسازی همبستگی اجتماعی- که دیگر براساس سنتها و آداب و رسوم فرهنگی قابل ترمیم نیست- مواجه میسازد. به نظر وی راه حل مسئله در دموکراتیزه کردن دموکراسی نهفته است. از این منظر، گفتگو اهمیّتی دو چندان می یابد و حجم عظیم دموکراسی همگانی، به گفتگوی عمومی یعنی توانایی سخن گفتن با مردم بستگی مییابد و شیوههای خشونت بار و استفاده مستقیم از قدرت بلا اثر میشوند. به نظر وی: ((اصل عمومی اصلاحات سیاسی، مشروعیت بخشیدن به قدرت از طریق ارتباطات است)) (گیدنز، 52:1380).
4- اعتماد فعالانه
نوع دیگری از اعتماد که گیدنز به آن میپردازد اعتماد فعالانه است. این اعتماد خاص جوامع پسامدرن است که گیدنز آن را «پساسنتی» مینامد و این اصطلاح را بر جامعه پسامدرن ترجیح میدهد. ایشان در توضیح اینگونه جوامع میگوید: تهی شدن زمینههای محلی کنش، یعنی همان ازجاکندگی فعالیتها را
میتوان به عنوان فراگردهای دلالت کننده سنت زدایی تشدید شده ادراک کرد. جامعه پساسنتی، جامعهای نیست که در آن سنتها دیگر وجود نداشته باشند، بلکه در این جامعه فشارهایی برای حفظ یا بازگشت سنتها، تغییر منزلت یافتهاند. سنتها پیوسته در تماس با یکدیگر قرار میگیرند و ناچارند که خودشان را اعلام کنند. در آغاز مدرنیته تثبیت مدرنسازی ساده نیز وابسته به قالبریزی دوباره سنت بوده. در این دوره سنتهای نویی مانند ملیتگرایی و صورتهای نوسازی شده دین اختراع شده بودند؛ اما امروزه در عصری که روزگار سنتزدایی تمام عیار گفته میشود، باز میبینیم باور به سنتها مطرح شده است.
منشهای فمینیستی، مفاهیم سنتی جنسیت و عرفهای وابسته به آن را به چالش کشیدهاند. بنیادگرایی نه تنها در حوزه مذهب؛ بلکه در حوزه های متعدد زندگی اهمیت پیدا کرده است. درحالیکه بنیادگرا کسی است که میخواهد از سنت به شیوهای سنتی دفاع کند. او میگوید در این زمان و با عدم قطعیت به وجود آمده (توسط مدرنیته که مخاطرات سنگینی را پیش پای ما نهاده است)، مسئله مهم ایجاد اعتماد فعالانه است؛ یعنی اعتماد به دیگران یا نهادها (از جمله نهادهای سیاسی) که باید آن را فعالانه تولید و به بحث کشید (گیدنز، c151:1382).
اعتماد فعالانه در ارتباط با جامعه متشکل از آدمهای باهوشتر، بر مفهوم سیاست زایا دلالت می کند. سیاستزا یا بر یک رشته مقتضیات دلالت میکند:
1-تقویت شرایطی که تحت آن میتوان به نتایج خوشایند رسید؛ بدون آن که این نتایج یا محقق ساختن آنها از بالا تعیین شود.
2-ایجاد موقعیتهایی در نهادهای حکومت و مؤسسات وابسته به آن؛ که در آنها اعتماد فعالانه را میتوان بناکرد و حفظ نمود.
3-اعطای خودمختاری به کسانی که تحت تأثیر برنامهها یا سیاستهای خاصی قرار میگیرند و توسعه این خودمختاری در بسیاری از زمینهها.

