الف) محمد بن مسلم از امام محمدباقر یا از امام جعفر صادق (علیهما السلام) نقل کرده که حضرت در تفسیر آیه مذکور میفرماید: منظور از ذی القربی نزدیکان پیامبر صلّیاللهعلیهوآله و خمس از آن خداوند پیامبر و ماست.[۱۳۴]
ب) در مرسله ابن بکیر که از امام معصوم (علیهالسلام) در تفسیر آیه خمس از مستحقین آن سوا ل شده بود امام علیهالسلام در پاسخ ابن بکیر فرموده بود خمسی ما ل خداوند، محسوب میشود؛ از آن امام است و خمس رسول خدا هم از آن امام است و خمس که متعلق به ذویالقربی، از آن خویشاوندان پیامبر و امام است و سه سهم دیگر خمس از آن ایتام آل رسول والمساکین منهم و ابناءالسبیل منهم (ضمیر «منهم» در آیه به ذوالقربی برمیگردد که به بنیهاشم تعبیر شده است.) پس این سه سهم مخصوص آنها است به غیر بنیهاشم نمیرسد[۱۳۵].
ج) علامه آورده است که بعضی از علمای امامیه، منظور از ذی القربی را قرابه وخویشاوندان نبی اکرم صلّیاللهعلیهوآله از ولد هاشم میدانند[۱۳۶].
بنابراین با کمک این روایات دانستیم که منظور از ایتام و مساکین و ابن سبیل از بنیهاشم هستند که شامل مستحقین خمس هستند و غیر بنیهاشم از این گروه مستحقین خارج هستند.
دوم: بررسی شرایط مستحقین خمس
الف) انتساب به هاشم بن عبدمناف
انتساب به هاشم بن عبدمناف از طریق پدر با نسب صحیح یا در حکم صحیح[۱۳۷] اکثریت علمای امامیه بر این عقیدهاند که اعتبار نسب به هاشم بن عبدمناف فقط از طرف پدر شرط است، نه اعم آن (که منتسب به هاشم، از طریق مادر هم شامل شود) نسب صحیح (آمیزش مشروع) یا در حکم صحیح (آمیزش به شبهه[۱۳۸])، نه از راه زنا و مانند آن.[۱۳۹]
بنابراین طبق نظر مشهور فقهای امامیه کسانی که از طریق مادر فقط به جناب هاشم و عبدالمطلب میرسند هاشمی محسوب نمیشوند فقط در بین این علما سید مرتضی، صاحب حدائق و شیخ مفید، منتسب به هاشم را از طریق مادر هم کافی میدانند و آن را به منتسب از طریق پدر منحصر نکردهاند.[۱۴۰]
ب) ایمان
یکی دیگر شروط مستحقین خمس ایمان است، صاحب جواهرالکلام، فرموده است گروهی صفت ایمان در مستحقین خمس شرط دانستهاند[۱۴۱] بلکه خلافی در این مسئله نیافتم و بلکه در غنیه[۱۴۲] بر این مسئله ادعای اجماع کرده است و دلیل آورده که اگر شک شود، در اینکه آیا در مستحق خمس ایمان شرط است یا نه بر قدر متیقن اکتفا شده چون خمس به خاطر کرامت و احترام برای مستحقین بنیهاشم جعل شده و فرد هاشمی کافر، مستحق خمس محسوب نمیشود چون کسی که مؤمن نیست، دشمن خداوند محسوب میشود زیرا خمس بجای زکات قرار داده شده است که در مدارک و دیگر کتابها ادعای اجماع شده است.[۱۴۳]
ج) صدق عناوین هاشمی یا بنیهاشم بر فرد
در روایات باب خمس ملاک استحقاق خمس صدق عناوینی همچون «هاشم»، «نی هاشم»، «ذریّه هاشم» و «آل هاشم» و امثال آن است؛ بنابراین منظور ما از بنیهاشم آل هاشم است زیرا طبق معنای لفظ آل، آل به افراد انسان اضافه میشود[۱۴۴] و جناب هاشم بن عبدمناف که به آن اضافه شده، نسل او توسط فر زندان ذکور که دارای نوهی پسری بوده و بهعنوان عقب و استمرار نسل محسوب میشوند تا قیامت هر فرزندی که نسبش از ناحیه جد پدریاش به شخص هاشم برسد، آل هاشم و هاشمی به این فرد اطلاق میشود.[۱۴۵] ثبوت نسب یکی از شروط و اوصاف مستحقین خمس است که باید نسبت هاشمی بودن فرد مشخص شود تا از مستحقین این گروه محسوب شود.[۱۴۶]
مصادیق بنیهاشم
برای شناسایی مصادیق بنیهاشم باید بررسی شود که نسل جناب هاشم از طریق چه اشخاصی استمرار یافته است.
استمرار نسل هاشم توسط عبدالمطلب
نسل هاشم، منحصر در فرزندان عبدالمطّلب است. که عبارتاند از فرزندان ابوطالب، عباس، حارث و ابولهب. البته امروزه تنها فرزندان ابوطالب و عباس شناخته شدهاند و از نسل حارث و ابولهب سلسله شناخته شدهاى وجود ندارد؛ بلکه تنها نسل فراوان، نسل ابوطالب است که مشمول برکت الهى قرار گرفته است.[۱۴۷]
همچنین این برداشت را میتوان در عبارت کتاب سرائر ابن ادریس، برداشت نمود که بعد از ذکر اسامی فرزندان جناب هاشم بن عبدمناف، تصریح میکند نسل این بزرگوار فقط از طریق جناب عبدالمطلب ادامه مییابد.[۱۴۸]
بنا به روایت ابن الکلبی شاگرد و معاصر امام صادق (علیهالسلام) از شش پسر هاشم جدّ اعلای پیامبر، تنها عبدالمطلب دارای پسر بود و از بقیه پسران هاشم به «لا عقب[۱۴۹]» تعبیر شده، یعنی فرزند ذکوری ندارند. اسد یکی از پسران هاشم دختری به نام فاطمه داشت که مادر علی (علیهالسلام) بود. «نزله» پسر دیگر هاشم است که فرزندی به نام «ارقم» داشت که فرزند ذکوری از او به جا نماند. عبدالمطلب پسران زیادی داشت، اما نسلهای موجود از پسران او منحصر به ابوطالب، عباس، ابولهب و حارثاند.[۱۵۰]
بنابراین بنیهاشم عبارتاند از: آل ابوطالب، آل عباس که به بنیعباس معروفند و نسل بنیعباس به عباس ابن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف میرسد. آل ابولهب و آل حارثاند. با توجه به معنای آل به معنای ذریه و نسل انسان، است ذریه و نسل هاشم تا قیامت فرزندانی که از طریق اجداد پدری به جناب هاشم میرسند نسل و فرزند او محسوب میشوند.
صاحب کتاب الاحکام مصادیق بنیهاشم را اینگونه نابرده است «هم أربعه بطون: وهم آل علی، وآل جعفر، وآل عقیل، وآل العباس.»[۱۵۱]
بنابراین از نگاه امامیه هاشمى یا بنیهاشم بنا بر مشهور به افرادى گفته مىشود که از طریق پدر به هاشم بن عبدمناف منتسب هستند.[۱۵۲]
نظریه الحاق وعدم الحاق بنیمطلب به بنیهاشم
در این رابطه دو قول وجود دارد:
الف: ادله قول الحاق بنیمطلب به بنیهاشم
برخی مراد از ذی القربی را کسانی میدانند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) سهمی از خمس قرار داده است آنها هم بنیهاشم و بنیمطلب هستند طبق این روایت فرقی بین بنیهاشم و بنیمطلب نیست.
شیخ طوسی در خلاف ذیل بحث خمس و تقسیم سهم ذوالقربی و با استناد به حدیث جبیر بن مطعم[۱۵۳]، قائل به الحاق بنیمطلب به بنیهاشم شده است و بنیمطلب را از مستحقین خمس و دادن زکات به اینها جایز نمیدانند مضمون روایتی که شیخ طوسی به آن در اثبات ادعای خود استناد کرده است این است که در جریان تقسیم سهم ذوالقربی توسط نبی اکرم صلّیاللهعلیهوآله علاوه بر بنیهاشم به بنیمطلب هم از این سهم داد. عثمان و جبیر بن مطعم، آمدند نزد رسول خدا و گفتند که ما منکر فضل و جایگاهی که خداوند متعال به اینها عطا فرموده، نیستیم. ولی به بنیمطلب چرا از این سهم دادی درحالیکه در قرابت و نزدیکی ما و بنیمطلب نسبت به شما مساوی هستیم به تعبیر که چرا به ما ندادی. پیامبر در پاسخ آنها فرمودند: (أما بنو هاشم وبنو المطلب فشئ واحد) یعنی اینکه بنیهاشم و بنیمطلب باهم مساویاند؛ و در بعضی از روایات به جای این تعبیر، (ما فارقونا فی الجاهلیه والإسلام) آمده است بنیهاشم و بنیمطلب همچنان که در زمان جاهلیت و قبل از اسلام هیچ فرقی نداشتند[۱۵۴]، بعد از اسلام هم یکی و با هم مساوی هستند.[۱۵۵]
نگارنده: این روایت اگر سندش مشکل نداشته باشد ولی قدر متیقن از نظر دلالت مشکل دارد و بنیمطلب را شامل نمیشود.
محدث بحرانی و ابن جنید علاوه بر بنیهاشم، بنیمطلب را هم در سهم سهگانه خمس[۱۵۶] داخل دانستهاند.[۱۵۷] بنابراین اگر مبنا فقط انتساب به هاشم باشد مطلب از دایره هاشمی خارج میشود ولی اگر مبنا را نحو تقسیم سهم ذویالقربی بدانیم بنیمطلب داخل خاندان بنیهاشم میشود.
ب: ادله قول عدم الحاق بنیمطلب به بنیهاشم
مرحوم صاحب جواهر معتقد است در الحاق یا عدم الحاق بنیمطلب به بنیهاشم از جهت استحقاق خمس اختلاف است و در بین فقهای امامیه نظر ثابتی وجود ندارد الا اسکافی که قول الحاق را پذیرفته است بلکه بر عدم الحاق ادعای اجماع شده است بنابراین اکثر علما و فقهای امامیه، رأی به عدم الحاق بنیمطلب به بنیهاشم را پذیرفتهاند.[۱۵۸]
تحلیل نگارنده: به نظر میرسد قول صحیح این باشد زیرا نسب نسل بنیمطلب باید به هاشم برسد نه مطلب، بلکه فقط، وجود شخص هاشم، در این سلسله نسبها موضوعیت دارد. نه برادر هاشم بودن در غیر این صورت پس باید احکام خمس بر بنی عبدشمس و بنینوفل بار کرد چون هم برادر مطلب بودن هم پدرشان عبدمناف بود. در نهایت تقریباً اکثر علمای امامیه، این دیدگاه را پذیرفتهاند.
بنا بر مشهور، فرزندان مطّلب، برادر هاشم جزء خاندان هاشم محسوب نمیشوند.[۱۵۹]
راههای اثبات هاشمی بودن فرد
در اینجا مناسب است که راههای شناخت نسب فرد هاشمی را بیان کنیم:
الف) شیاع: شیوع داشتن خبراست به آن اندازه که برای شنونده ظن قوی، به صحت آن پیدا شود.
ب) اقامه بینه از سوی مدعی و یا اجدادش به همراه عدم کذب.
مرحوم صاحب جواهرالکلام آورده که: «نسب فرد هاشمی بهواسطه شیاع و اقامه بینه توسط مدعی ثابت میشود ولی در کشف الاسناد آمده که: صرف ادعای فرد، بر هاشمی بودن او و یا ادعای اجدادش بهگونهای که گمان به دروغ بودن آن نداشته باشیم هاشمی بودن او ثابت میشود ولی احوط آن است که صرف ادعا پذیرفته نشود و از مدعی طلب بینه کرد».[۱۶۰]
بنابراین تا اینجا مشخص شد که بنیهاشم به کسی گفته میشود که نسب او از طریق جد پدری به جناب هاشم بن عبدمناف برسد و این هاشمی بودن هم باید با اقامه بینه از سوی مدعی ثابت شود.
گفتار دوم: بنیهاشم از نگاه اهل سنت
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت jemo.ir موجود است |