تفکر استراتژیک
تمرکز روی شناسایی و توسعه فرصتها باهدف خلق ارزش، از طریق ایجاد محیط گفتگوی خالق بین افرادی که میتوانند درجهت گیریهای اصلی سازمان موثر باشند.تفکراستراتژیک، روش درک جهتگیریها و محرکهای اصلی و اثرگذار بر روی سازمان و تفکر خالق معطوف به چالشهای یک سازمان از طریق مذاکرات سازنده و مثبت است . اﺑﺰاری ﺑﺮای ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ و روﯾﮑﺮدﻫﺎﺳﺖ، وﻟﯽ ﻣﻌﺮﻓﯽ«ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ» از ﻃﺮﯾﻖ ﺗﻌﺮﯾﻒ آن، ﮐﺎری ﮐﻢ ﺛﻤﺮ اﺳﺖ. ﻋﻠﺖ اﯾﻦ اﻣﺮ، ﭘﯿﭽﯿﺪﮔﯽ ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ اﯾﻦ روﯾﮑﺮد اﺳﺖ. ﺗﻌﺎرﯾﻒ ﻣﺘﻌﺪدی ﮐﻪ ﺑﺮای ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ارائهشدهاند، ﻫﺮ ﯾﮏ ﺑﻪ جنبههایی از اﯾﻦ روﯾﮑﺮد ﺗﻮﺟﻪ داشتهاند، ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺗﻤﺎﻣﯽ اﺑﻌﺎد را در ﺑﺮ ﻧﺪارﻧﺪ. درحالیکه ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ در ﻋﻤﻞ ﺑﺎ ﻓﺮآﯾﻨﺪﻫﺎی ﺑﻪ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ و ﻣﺴﺘﻤﺮ ارﺗﺒﺎط ﺗﻨﮕﺎﺗﻨﮕﯽ دارد. ﻟﯿﮑﻦ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﺮﮐﻨﺶ ﻣﻘﺪم ﺑﺎﺷﺪ و آن را ﻫﺪاﯾﺖ ﻧﻤﺎﯾﺪ. در ﻣﻮاﻗﻊ دﯾﮕﺮ، در ﺣﯿﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮات ﻏﯿﺮﻣﻨﺘﻈﺮه در ﻣﺤﯿﻂ ﯾﺎ دﻗﯿﻘﺎً ﺑﻌﺪ از وﻗﻮع ﺗﻐﯿﯿﺮات غیرقابلانتظار، ﮐﻨﺶ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻔﮑﺮ را درﺑﺮ ﮔﯿﺮد. در ﭼﻨﯿﻦ ﺷﺮاﯾﻄﯽ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺗﻌﺎرﯾﻒ، ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯿﺖ، ویژگیها و ﮐﺎرﮐﺮدﻫﺎی ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﭘﺮداﺧﺘﻪ ﺷﻮد و ﺗﻼش ﺷﻮد ﺗﺎ ﻧﻤﺎی ﺻﺤﯿﺤﯽ از اﯾﻦ روﯾﮑﺮد تصویر گردد. ﻣﺎﻫﯿﺖ ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﻧﺸﺎﻧﮕﺮ ﻓﻬﯿﻢ و ﺑﺼﯿﺮ ﺷﺪن اﺳﺖ. اﯾﻦ ﺑﺼﯿﺮت ﮐﻤﮏ میکند ﺗﺎ در شرایط ﭘﯿﭽﯿﺪه کسبوکار:
- واقعیتهای ﺑﺎزار و ﻗﻮاﻋﺪ آن ﺑﻪ درﺳﺘﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮد.
- ویژگیهای ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺎزار زودﺗﺮ از دﯾﮕﺮان ﮐﺸﻒ ﮔﺮدد.
- جهشهای ( ناپیوستگیهای)کسبوکار درک ﺷﻮد.
- ﺑﺮای ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﯾﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺷﺮاﯾﻂ، راﻫﮑﺎرﻫﺎی ﺑﺪﯾﻊ و ارزش آﻓﺮﯾﻦ ﺧﻠﻖ ﺷﻮد. ( رضاییان، ۱۳۸۴)
ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ، ﻣﺪﯾﺮ را ﻗﺎدر میسازد ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﭼﻪ ﻋﻮاﻣﻠﯽ در دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ اﻫﺪاف ﻣﻮرد ﻧﻈﺮ ﻣﺆﺛﺮﻧﺪ و ﭼﻪ ﻋﻮاﻣﻠﯽ ﻣﺆﺛﺮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ و ﭼﺮا. ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻋﻮاﻣﻞ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﺮای ﻣﺸﺘﺮی ارزش میآفریند؟ اﯾﻦ ﺑﺼﯿﺮت ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﻮاﻣﻞ ﺗﺄﺛﯿﺮﮔﺬار در ﺧﻠﻖ ارزش، ﻗﺪرت ﺗﺸﺨﯿﺺ اﯾﺠﺎد میکند.
ﺑﺪون این تشخیص، ﺻﺮف ﻣﻨﺎﺑﻊ (ﻣﺎدی و غیرمادی) ﺳﺎزﻣﺎن ﺑﺮای دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ، بیحاصل ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد. “ﮐﻦ اﯾﭽﯽ اوﻣﯽ” در کتاب “ﺗﻔﮑﺮ ﯾﮏ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﺴﺖ” اﻇﻬﺎر میدارد: ” اﮔﺮ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎت اﺳﺎﺳﯽ را ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻧﺪﻫﯿﺪ، ﻫﺮ ﻗﺪر ﻫﻢ ﺑﻪ ﺧﻮد و ﮐﺎرﻣﻨﺪاﻧﺘﺎن ﻓﺸﺎر روﺣﯽ و ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ وارد ﮐﻨﯿﺪ. ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ، ﻓﺮاﯾﻨﺪی ﺧﻼﻗﺎﻧﻪ و واﮔﺮا اﺳﺖ و ﺑﺎ چشمانداز و دورﻧﻤـﺎی ﻃﺮاﺣـﯽ راﻫﺒـﺮان ﺳﺎزﻣﺎن ﻣﺮﺗﺒﻂ اﺳﺖ اﯾﻦ اﻣﺮ، ﻣﺴﺘﻠﺰم ﻓﺮاﺗﺮ رﻓﺘﻦ اﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﺪﯾﺮان از ﻋﻤﻠﯿﺎت روزﻣﺮه، باهدف ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺑﺮ ﻗﺼﺪ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﺑﻠﻨﺪﻣﺪت کسبوکار، اﺳـﺖ. ﺗﻔﮑـﺮ اﺳـﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ، ﻓﻌﺎﻟﯿـﺖ ﻫـ ﺎﯾﯽ ﭼـﻮن ﮔﺮدآوری اﻃﻼﻋﺎت، ﺗﺤﻠﯿﻞ، ﺑﺤـﺚ و ﺗ ﺒـ ﺎدل ﻧﻈـﺮ در ﺧﺼـﻮص ﺷـ ﺮاﯾﻂ ﺣـﺎﮐﻢ ﺑـﺮ ﺳـﺎزﻣﺎن ﺑـﺎ فعالیتهای ﻣﺘﻨﻮع، ﭘﺎﺳﺨﮕﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﺳﺆاﻻت اﺳﺎﺳﯽ در ﻣﻮرد ﺳـﺒﺪ داراییهای ﺳـﺎزﻣﺎن را ﺷـﺎﻣﻞ میشود. “آﺑﺮاﻫﺎم” ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ را ﺷﻨﺎﺳﺎﯾﯽ اﺳﺘﺮاﺗﮋی ﻫﺎی قابلاطمینان ﻣﺪلﻫـﺎی ﮐﺴـﺐ و ﮐﺎری میداند ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ارزش ﺑﺮای ﻣﺸﺘﺮی ﻣﻨﺠﺮ ﺷﻮﻧﺪ. او ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﺟﺴـﺘﺠﻮ ﺑـﺮای ﯾـﺎﻓﺘﻦ گزینههای اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ ﻣﻨﺎﺳﺐ. “ﮔﺮﺗﺲ” ﻧﻘﺶ ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ را ﺗﻼش ﺑﺮای ﻧﻮآوری و ﺗﺠﺴـﻢ آیندهای ﺟﺪﯾﺪ و ﺑﺴﯿﺎر ﻣﺘﻔـﺎوت ﺑـﺮای ﺳـﺎزﻣﺎن میداند ﮐـﻪ ﻣﻤﮑـﻦ اﺳـﺖ ﺑـﻪ ﺗﻌﺮﯾـﻒ ﻣﺠـﺪد اﺳﺘﺮاﺗﮋی ﻫﺎی اﺻﻠﯽ و ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﺻﻨﻌﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﮐﺖ در آن ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ میکند ﺑﯿﻨﺠﺎﻣـﺪ .
(ﺣﻤﯿـﺪی زاده ،۱۳۹۰) ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ را ﭘﯿﺎﻣﺪ ﺧﻮدورزی، ﺳﺎز و ﮐﺎرﻫﺎی ذﻫﻦ و ﻣﻌﻤﺎری ﺗـﺪﺑﯿﺮ میداند ﮐـﻪ ﺟﻠﻮه ﺣﺮﮐﺖ آﻓﺮﯾﻨﯽ آن ﭘﺲ از تعبیر گری روح و دل ﻣﺪﯾﺮان ﻧﻤﺎﯾﺎن میشود .
ﺗﻔﮑﺮ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ، ﻓﺮاﯾﻨﺪ ﻣﺪاوم اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺪف آن، رﻓﻊ اﺑﻬﺎم و ﻣﻌﻨـﺎ ﺑﺨﺸـﯿﺪن ﺑـﻪ ﺗﺤـﻮﻻت ﻣﺤﯿﻂ ﭘﯿﭽﯿﺪه اﺳﺖ. اﯾﻦ ﻓﺮآﯾﻨﺪ، ﺗﺠﺰﯾﻪ و ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ و ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺧﻼﻗﺎﻧﻪ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺗﺤﻠﯿﻞ در ﻗﺎﻟﺐ ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ اﺳﺘﺮاﺗﮋﯾﮏ موفقیتآمیز را در ﺑﺮ میگیرد.ﺳﺮاﻧﺠﺎم نتیجهای ﺟﺰ ﺳﺮدرﮔﻤﯽ و ﺷﮑﺴﺖ ﺣﺎﺻﻞ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺷﺪ”. (مفتخر،۱۳۷۱)